اولین رهایی

تنهاترین نفس

دلنوشته های تنهایی


اولین رهایی

امشب شروع دل نوشته هامه.دل نوشته هایی که یه سال تموم آزارم دادونتونستم به هیچ کس بگم.نه به مادرم نه به خواهرم ونه به بهترین دوستم.

روزاوشباروباگریه وغم به سختی گذروندم وهمیشه میگفتم خداجونم سخته ولی شکرکه میگذره اما...

اماهرچقدرزمان  میگذشت بازم نفس کشیدنم سخت ترمیشدوهیچ کس صدای فریادهاوگریه های منوکه توی سینم حبس میکردم نمیشنید.

نمیدونم هنوزته قلبم امیدی سوسومیزنه یانه!خیلی وقته که هیچی نمیدونم واحساس میکنم یه رباتم که فقط سعی میکنه روزوشبش بگذره تایه اتفاقی توی زنگیش یه د فعه پابذاره.

اومدم اینجاتاشایدکمی ازآرامش رفته م روبه دست بیارم

تاشایدنوشتن دردودلم وامیدبه خوندنشون کمی منوازاین حال تکراری بیرون بیاره

دوس دارم نظراتتونوبدونم وهمراهیتونواحساس وامیدوارم کسی حال منونداشته باشه...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسبـهـ ـا : ✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در پنج شنبه 11 تير 1389برچسب:, ساعت 23:48 توسط آرزو:

Design By : Bia2skin.ir